سكوت
گذآر سُکوتـ قآنون زندگی مَن بآشد وَقتی وآژِه هآ دَرد رآ نِمی فَهمند
در جستجوي جمله و بهانه اي هستـمـ براي نوشتن آنچه که اکنون بر من ميگذرد ، اما جمله اي که تو که میدانستی با چه اشتیاقی … خودم را قسمت میکنم …
نظرات شما عزیزان:
احــساســــات مـرا به حرکت در آورد نمے يابــمــ.
دلــمــ بـه انـدازه تمـامــ دنيـا گرفته ، دلـمــ ميخـواد بـره ، به هـر جا غيــر از اينجـا ،دلـمـ از ايـن همـه
نبـودن ، بـے معـرفتـے ، خيـلـے گرفــته.
چقدر دوست داشتــمــ يک نــفــر از من ميـپــرسيد ، چرا نگاه هــايت آنقدر غمگين استـــ ، چـــــــرا
لبــخنــدهــايتــــــ انـقدر تــلخ و بــيــرنگ استــــ ، امــا افسوس ، افسوس که هـيـچ کس نــبــود ...
پس چرا … زودتر از تکه تکه شدنم … جوابم نکردی … برای
خداحافظی … خیلی دیر بود … خیلی دیر !
بدون تو دووم نمیارم عشقم
Zhandark |